دوباره ... آمدم

روزمره نویسی

دوباره ... آمدم

روزمره نویسی

آرامش حضور خداست،وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمیکنه ، وقتی نا گفته ها تو بی آنکه بگی میفهمه ، وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس کنی و غرورتو تا مرز نابودی پیش ببری ، وقتی مطمئن باشی با اون هرگز تنها نخواهی بود ، آرامش یعنی همین ، تو بی هیچ قید و شرطی خدا
دوباره ... آمدم
کد جمله تصادفی
کلمات کلیدی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۰ مهر ۹۶، ۱۹:۱۹ - شاهین ام
    :((((
  • ۱۷ مهر ۹۶، ۰۷:۳۲ - رضا صبری
    Like

۳۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

باران عشق ...

می توان عاشق بود

به همین آسانی ...

من خودم

چندسالی ست که عاشق هستم

عاشق برگ درخت

عاشق بوی طربناک چمن

عاشق رقص شقایق درباد

عاشق گندم شاد!

آری

می توان عاشق بود

مردم شهر ولی می گویند

عشق یعنی رخ زیبای نگار!

عشق یعنی خلوتی با یک یار!

یابقول خواجه ، عشق یعنی لحظه ی بوس و کنار!

من نمی دانم چیست

این که این مردم گویند...

من نه یاری نه نگاری نه کناری دارم…

عشق را اما من ،

با تمام دل خود می فهمم!

عشق یعنی رنگ زیبای انار... .


کاش ...



کاش کودک بودم که به هربهانه ای به آغوشی پناه می بردم و آسوده اشک می ریختم !


بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بیصدا دفن کنی

طلوع آفتاب ...


هیچ شب و هیچ مشکلى تا حالا طلوع افتاب را شکست نداده!

ای گُلِ شکسته‌ساقه، گُلِ پَرپَر ...

 


گل بارون زده‌ی من! گل یاس نازنینم!

می‌شکنم، پژمرده می‌شم، نذار اشکاتو ببینم!

تا همیشه تو رو داشتن، داشتن تمام دنیاست!

از تو و اسم تو گقتن، بهترین همه حرفاست!

 

با تو، با تو اگه باشم،

وحشت از مردن ندارم!

لحظه‌هام پُر میشن از تو!

وقت غم خوردن ندارم!

 

ای غزل‌واره‌ی دلتنگ، که همه تنت کلامه!

هنوزم با گُل گونه‌ت، شرم اوّلین سلامه!

ای تو جاری توی شعرم، مثل عشق و خون و حسرت!

دفتر شعر من از تو، سبد خاطره‌هامه!

 

ای گُلِ شکسته‌ساقه! گُلِ پَرپَر!

که به یاد هجرت پرنده‌هایی!

توی یأس مبهم چشمات می‌بینم

که به فکر یه سفر به انتهایی!

 

سر به زیر دلشکسته! نازنینم!

اگه ساده‌س واسه تو گذشتن از من،

مرثیه سر کن برای رفتن من!

آخه مرگه واسه من از تو گذشتن!

 

با تو، با تو اگه باشم،

وحشت از مردن ندارم!

لحظه‌هام پُر میشن از تو!

وقت غم خوردن ندارم!

 

گل بارون زده‌ی من! اگه دلتنگم و خسته،

اگه کوچیدن طوفان ساقه‌ی منم شکسته!

می‌تونم خستگیاتو از تن پاکت بگیرم!

می‌تونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم . . .

 

ماه پیشونی ...

 

 

دلتنگ‌ها ...



دلتنگ‌ها 

بهتر می‌دانند

که خواب یک نیاز نیست

تنها 

یک بهانه است !

تا آدمی

به شب «پناه» ببرد...!!!

خط های من ...



من برای خودم خط هایی دارم...

 

دور بعضی چیزها 

زیر بعضی چیزها

و روی بعضی چیزها 


گاهی خط قرمز  

گاهی خط زرد 

و گاهی خط سبز


دور بعضی آدمها را خط  قرمز کشیده ام 

آنها  که همیشه سهمی از حس خوبم را به تاراج میبرند...

حسودها ..خودبین ها  و مهمتر از همه آنها که همیشه به من دروغ گفتند.....


زیر بعضی ها را خط زرد میکشم....

آدمهایی که تکلیفت را با آنها نمیدانی.

مثل فصلها رنگ عوض میکنند و اعتباری نیست نه به تحسین و نه به تکذیبشان....

✨ @m2gho ✨

روی بعضی چیزها و آدمها  را با برگهای سبز خطی میکشم, سبز سبز تا یادم بمانند و یادگار همیشگی ذهنم باشند....

آدمهایی ک شاید همه ی فرقشان و خاص بودنشان در نگاه و کلامشان باشد....

آدمهایی که ساده ی ساده فقط دوستشان دارم


این آدمها را باید قاب گرفت و از مژه ها آویخت تا جلوی چشمت باشند ،تا وجب به وجب نگاهت را شکرگزار بودنشان باشی....


✨ @m2gho ✨

🌺💞🌷🌺💞🌷🌺💞🌷🌺💞🌷

https://telegram.me/joinchat/BbL1CTx4xScL46mUzeXHNw

هوشمندی ...


 هوشمندی به تلاش دائمی کورکورانه نیست. گاهی هوشمندی به تشخیص لحظه‌ مناسب قطع کردن تلاش  وتغییر مسیر است.


خدایا ...

مسافر بهشت ...


خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟
این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟
این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟
این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟
این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟
این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟
خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟
چقدر مهربان است مهر و محبت در وجود اوست.
هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است.
خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه  این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست!
خدایا این مسافر کیست که اینقدر قلبش از محبت می تپد و او کیست که اینقدر از چشمانش مروارید می ریزد ، از دستانش گرما احساس می شود ، و از نگاهش عشق خوانده میشود؟
او کیست که آمده در قلبم و غوغا به پا کرده و مرا دیوانه خودش کرده؟
او از سرزمین رویایی آمده سرزمینی که همه آرزوی دیدن آن را دارند.
او از بهشت آمده با کوله باری از امید و آرزو آمده.
با ابرها همسفر بوده ابرهایی که رنگین کمان ریلهای آن بودند.
من افتخار میکنم عاشق فرشته و مسافری از بهشت خداوند شده ام!


هر چه می خواهی بنویس ...



روی این دفتر نم خورده کاهی بنویس

درد دل یا که گله ،هر چه که خواهی بنویس


آمدم تا که به حرف دل تو گوش کنم

حیف شد!باز تو بی پشت و پناهی ،بنویس


ساکتی،بغض نکن ! سخت دلم می گیرد

تو هم آواره ی این شهر سیاهی بنویس


قدر یک ثانیه در چشم تو جا می مانم

وقت تنگ است تو بی پشت و پناهی بنویس


من خبر از دل دریای نگاهت دارم

آب یک جرعه برای دل ماهی بنویس


و رسیدی تو به خطی که شروع باید کرد

باز با یاد خدا هر چه که خواهی بنویس

شهرزاد - چاوشی ...




دریافت


تب معشوق ...


انگشت به لب مانده ام 

از قاعده "عشـــق"

ما "یــــــــار"ندیده 

تب معشوق کشیدیم 



هر چی آرزوی خوبه مال تو ...



خیال روزهای روشن را باید پشت دیوارهای خاکی در کوچه های تنگ مهربانی جست . نمی دانم چرا کنار همه آرزوهای خوبم همیشه یک درخت انار بود ، درختی با انارهای سرخ سرخ بر انتهای شاخسارهای بلند بالایش که دست هیچ کس به آن ها نمی رسد ، اما میدانم دست هایم بزرگ نشده اند، هنوز چیدن انار بهترین لحظه هایشان است، مانند چیدن گل های یاس از باغچه مهربانی تو... تک تک آرزوهایم را صدا میکنم تا بهترین هایشان را برایت کنار بگذارم، بگذار سرخی انار را برایت آرزو کنم، این چه رازیست نامت را که می آورم در میان درخت ها جنبشی برپا میشود، همه انارها شوق رسیدن دارند، انگار آن ها هم سرخی کمالشان را میان دست های گرم تو جستجو می کنند... میان این سکوت، میان این شب های نیمه جان، میان این روزها که درگذرند شاید فقط این کاغذها بمانند، پس بگذار بهترین واژه ها رویشان بماند... بگذار بهترین ها همیشه برای تو باشد...


رفیق ...

مستی ...

حضور بعضی ها در زندگی

        درست مانند

   دانه "انگور" است...!!!

 

ماندن شان "تقدیر" را

       به "مستی" 

             می کشاند !!!


دلم کمی خدا می خواهد ...

کاش تا دل می گرفت و شکست ...


کاش تا دل می گرفت و می شکست
دوست می آمد کنارش می نشست 

کاش می شد روی هر رنگین کمان
می نوشتم مهربان با من بمان

کاش می شد قلب ها آباد بود
کینه و غم ها به دست باد بود

کاش می شد دل فراموشی نداشت
نم نم باران هم آغوشی نداشت

کاش می شد کاش های زندگی
تا می شد در پشت قاب بندگی

کاش می شد کاش ها مهمان شوند
درمیان غصه ها پنهان شوند

کاش می شد آسمان غمگین نبود
رد پای کینه ها رنگین نبود
نیما یوشیج

دوستت دارم گُلم ...


هر چی آرزوی خوبه مال تو...

 

دوستت دارم گُلم، این حس زیبا مال تو
آرزو دارم تمام بهترین ها مال تو

هر غزل یک باغ گل هر بیت یک طرح لطیف
باغ کاشی کاری گل های مینا مال تو 

جلوه ی زیبایی یک آسمان اشعار ناب
آبی افسانه ی دنیای نیما مال تو

یک بغل آغوش گرم اندازه ی تن پوش تو
مایه ی آرامشم! پنهان و پیدا مال تو

در نگاهت دور از هر ساحلی تا رفت و رفت
قایق احساس من بر موج دریا مال تو

یوسفی ماندم به دور از وسوسه اما گُلم
شاکلید قفل آغوش زلیخا مال تو

باد مجنون می کند هر بند من را گل نشان
در نفس هایم نشان مُهر لیلا مال تو

شمس من صد مثنوی می ریزد از هر خنده ات
شاعر دیوانه ات لبریز و شیدا مال تو

گرچه چیزی لایق چشمت ندارم چاره چیست 
"
دوستت دارم گُلم" تنهای تنها مال تو...

کاش هیچ کس تنها نبود ...


کاش می شد هیچ کس تنها نبود

کاش می شد دیدنت رویا نبود

گفته بودی با تو می مانم ولی

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام

شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت

دست های تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا می رسی

کاش روز دیدنت فردا نبود

زندگی ...

شخصی برای اولین بار یک کلم دید .
اولین برگش را کند ، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ...
با خودش گفت : حتما یک چیز مهمی است که این جوری کادوپیچش کردند ...! 

اما وقتی به آخرش رسید و برگ ها تمام شد متوجه شد که چیزی درون آن برگ ها پنهان نشده ، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست ...
داستان زندگی هم مثل همین کلم هست ! 
ما روزهای زندگی را تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی آن طرف روزها پنهان شده، درحالی که همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم ...

و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم ، نه خوردنی بود نه پوشیدنی ، فقط دور ریختنی بود ...! 

زندگی ، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم . همین روزها ...
حتی همین امروز

یهویی ...

بعضی وقت ها بی مقدمه یهو دلت می گیرد .

نمی دانی چرا ؟!!!

بدون علت نیست ولی علتش را نمی دانی .

تو این وقت ها ، تو این حس عجیب هر کسی خودش را یه جور سرگرم می کند .

بعضی ها قدم می زنند .

بعضی ها ترجیح میدند با دوستانشان باشند .

بعضی ها سیگار می کشند .

عده ای آهنگ گوش می کنند .

و خلاصه هر کسی خودش را سرگرم می کند .

منم عادت دارم حرف بزنم . خیلی پر حرفم . خلاصه اگر شروع به صحبت کنم گوش شنوا قطعاً کر خواهد شد . (خیلی هم کم پیش میاد) .

امروز هم نمی دانم چی شده بود که دلم گرفته بود . دلیلش را نفهمیدم .

 ولی حس خوبی نداشتم .............

شروع کردم به حرف زدن با یک دوست 

شاید خیلی هم نیست می شناسمش 

انرژی مثبت زیادی داره .

برعکس همیشه زیاد حرف نزدم .

ولی آروم تر شدم .

این ها را نوشتم برایتان تا بدانید بعضی وقت ها یکی زیاد حرف زد ، زیاد نگاه کرد ، زیاد وقتتون ذاروگرفت ، باهاش کنار بیایید . شاید ندانسته داری بهش لطف بزرگی می کنی .

دوست خوب من ممنونم 


حرف ها ...


مواظب رایحه حرف هایمان باشیم .
حرف ها رایحه دارند ، بو دارند ، عطر دارند .
رایحه حرف هایمان تا ساعت ها روی جان و تن می نشیند .
 تا مدت ها در فضا می ماند .
 تاسال ها درخاطره ها جا خوش می کند .
عطر حرف هایمان ، هر چه باشد
 تند و تلخ ، گرم و شیرین 
تیز و شورانگیز ، آرام و روح انگیز
 ما را ، در خاطره ها به یاد می آورد .

 شمیم رایحــه حرفهــایـمان را انتخـاب کنیم ؛ بــدانیم که بــه یــاد می مــاند .


خدایا قلب من ...


یه احساس عجیب دیگه می خوام
همونی رو که قلبم میگه می خوام
یه صبح دیگه و یه حال تازه
یه رویایی که آرامش بسازه

یه احساس عجیب دیگه می خوام
که پیدا شه میون اشک چشمام
دلم می خواد روی ابرا بشینم
تا دنیا رو از این بهتر ببینم

خدایا قلب من پیش تو گیره
کنار تو همه چی بی نظیره
می تونم غصه رو از هم بپاشم
می تونم عاشق خورشید باشم

کنار تو همه چی خوب میشه
می تونم عاشقت باشم همیشه
دلم قرصه به خورشید و به ماهت
دلم قرصه به گرمای نگاهت

خدایا قلب من پیش تو گیره
کنار تو همه چی بی نظیره
می تونم غصه رو از هم بپاشم
می تونم عاشق خورشید باشم

یه تکیه آهنگ ،  یه تیکه جواهر ،  شما ها هم مثل من هستید؟

 یه مسیر خلوت یه باد خنک که صورتت رو نوازش بده ،  صدای بلندی که با آهنگ دلنشینش خدا رو صدا بزنه "خدایا قلب من پیش تو گیره"، صدا بزنه ، فریاد بزنه فقط دلم قرصه به وجودت به حقانیتت و به مهربانیتت ،  دلم قرصه پشتمی تو این روزگار غریب ، تو این دنیای بی رحم ،  دلم قرصه به آفریده هایت ، به خورشیدت که خود را می سوزاند و به ماهت که انعکاس می دهد مهربانیتت رو ، خدایا دلم قرصه پشتمی ،  دلم قرصه رهام نمی کنی .


خدایا دلم پیش تو گیره..... 

کنار تو همه چی بی نظیره....

چرااا ...


چرا آن چه را که در قلب خود داریم ، دقیقا بر زبان نمی آوریم ؛ اگر واقعا منظورمان همان است؟

با این وجود ، همه سعی دارند نفرت انگیزتر از آنچه هستند ، به نظر آیند .

گویی هراس دارند اگر خود را براحتی به نمایش گذارند ، این عمل توهینی به احساسات آنها تلقی گردد .

خدای مهربان ! آیا یک لحظه شادی کامل برای یک عمر کافی نیست؟...!


شب های روشن ، فئودور داستایوسکی


آدم ...


می نویسم دنیا

و زمان می ایستد

نمی فهمم فرار مورچه را باور کنم

یا شلاق قطرات باران را ؟

بنفشه ی مرده را بفهمم

یا لبخند کودک را

و نمی فهمم سنگ چگونه تقاص گنجشک مرده را می دهد !

می نویسم آدم

دنیا به دور میله ای می چرخد

و عقربه ها سرگیجه می گیرند !


خسته ام خسته ...

به امروز خوش آمدی ...


به امروز خوش آمدی 

به بودن با خدا 

احترام کن ، وارد شود در این بودن 

ما به امروز با قلب هایمان وارد می شویم نه با پاهایمان !

همه چیز تازه است ! 

هوای تازه !

نفس ، تازه!

تولدی تازه !

نشاطی تازه!

در این فرخندگی زندگی 

در آسمان ها و زمین می خوانیم !

و به تمام کائنات ، سلام می کنیم 

سلام ای آسمان آبی 

سلام ای کوهای بلند

سلام ای رود روان

سلام به تو دریای خروشان

سلام ای زندگی خوب من 

سلام ای دوست مهربان من :)

عاشقان ...


عاشقان ، اینجا کلاس درس ماست

ما همه شاگرد و استادش خداست 


درس آن راه کمال و بندگیست

شیوه ی انسان شدن در زندگیست


با عمل تنها بود این آزمون

از مسیر عقل رفتن تا جنون


باید اینجا چشم دل را وا کنی

تا که در عرش خدا ماوا کنی


درس اول در وصالش ، اشتیاق

درس آخر، وصل و پایان فراق


شرط اول ، عاشقی ، تسلیم عشق

ورنه بی خود دیده ای تعلیم عشق .



خدای من ...



خدایا

قسم به لحظه ای که دلم را می شکنند و جز تو مرهمی نیست .

قسم به لحظه ای که مرا می فروشند و جز تو خریداری نیست .

قسم به لحظه ای که تنهایم می گذارند و جز تو همراهی نیست .

قسم به لحظه ای که دوستم ندارند و عاشقی جز تو نیست .

من دوستت دارم

بار الهی مرحمم باش ، خریدارم باش ، یارم باش ، عاشقم باش

که کسی جز تو دلسوزم نیست .


جان و جهان دوش کجا بوده ای ...


جان و جهان دوش کجا بوده‌ای

نی غلطم، در دل ما بوده‌ای

دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام

ای که تو سلطان وفا بوده‌ای

آه که من دوش چه سان بوده‌ام!

آه که تو دوش کرا بوده‌ای!

رشک برم کاش قبا بودمی

چونک در آغوش قبا بوده‌ای

زهره ندارم که بگویم ترا

« بی من بیچاره چرا بوده‌ای؟! »

یار سبک روح! به وقت گریز

تیزتر از باد صبا بوده‌ای

بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد

باش که تو بنده بلا بوده‌ای

رنگ رخ خوب تو آخر گواست

در حرم لطف خدا بوده‌ای

رنگ تو داری، که زرنگ جهان

پاکی، و همرنگ بقا بوده‌ای

آینهٔ رنگ تو عکس کسی است

تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای

"حضرت مولانا"